نویسنده: مظفر شاهدی



 
مهم ترین جریان سیاسی ای که پس از نا کامی غائله جمهوری خواهی و استعفا و قهر رضاخان و عزیمتش به رودهن، بار دیگر به رضاخان جان و نیرویی تازه بخشیده، موجب بازگشت دوباره وی به مقام نخست وزیری و نهایتاً صعودش به سریر سلطنت شد، حزب سوسیالیست و افرادی از حزب تجدید بودند که عمده اعضای آن را افراد حزب تندرو دموکرات عصر مشروطیت تشکیل می دادند. اینان که طی سالیان گذشته با تندروی ها و سوء عملکرد خود موجبات انحراف در نظام مشروطه ایران را فراهم آورده و نقش قابل توجهی در ناتوان سازی مشروطیت ایفا کرده بودند، این بار هم با پشت پا زدن به قانون اساسی مشروطیت و خواست اکثریت قاطع ملت ایران و نیز علما و مراجع در موفقیت توطئه های رضاخان که سخت از سوی انگلیسیان پشتیبانی می شد، مؤثر واقع شدند. هم اینان بودند که با کج فهمی های خود جایگاه رضا خان در رأس قدرت را تثبیت کردند ، موجبات انقراض قاجارها را فراهم آورده و رضا خان، قزاق بی سواد و عاری از فرهنگ و دانش را در مقام سلطنت نشاندند. (1) در آن برهه و در شرایط مخالفت گسترده علما و مردم کشور، رضا خان سخت به حمایت و طرح های بر اندازانه و شبه قانونی اینان نیازمند بود. (2)
با نخست وزیری مجدد رضا خان، سید حسن مدرس هنگام بررسی برنامه دولت از ضرورت حفظ حقوق ملت ایران و اجرای قانون سخن به میان آورده و دولت را مکلف به رعایت «حقوق عموم ملت طبق قانون» دانست. (3)
با تحولات پیشامد کرده یک موضوع برای سردار سپه به عیان آشکارتر شد و آن این که اقشار مختلف مردم تا حد تنفر با او مخالف بودند و از وی بیزاری می جویند و بنابراین هم زمان با سیاست مماشات و مدارا و البته تداوم حساب شده ریاکاری های مذهبی، اساساً برای پیشبرد مقصود نهایی خود باید به قوه قهریه اتکا کند. این معنی از نگاه دست اندرکاران و ناظران امور در آن روزگار هم پوشیده نمانده بود. محمد تقی ملک الشعرای بهار که در مجلس پنجم حضوری فعال داشت در این باره چنین نوشته است:
سردار سپه شیری بود از تله جسته که بار دیگر بر مرکز قدرت که خزانه دولت و شهربانی و نظام کشور باشد دست یافته و او شیری است گرسنگی کشیده و بسیار آدمیزاد تلف کرده و اینک به روی شاه و ملت هم پنجه زده است و او از مردم بیم دارد. حالا دیگر همه چیز معلوم شده... اول کاری که کرد قدرت امرای لشکر را چند برابر کرد و آنان را در ایالاتی که سپرده به آن ها بود، تقریباً مطلق العنان ساخت و در هر کاری آزاد گذاشت. او حس کرد که به سبب مخالفت مردم ایالات، نزدیک بود کلکش کنده شود. او مجلس را هم دیده بود که چگونه آلت دست مدرس شده پس نه به مردم ایالات اعتماد داشت و نه به مجلس. مردم مرکز هم عموماً با او مخالف بودند و این معنی بر مکرر محسوس بود. در این صورت چاره را منحصر به افزایش قدرت مراکز قشونی ایالات دیده و آن ها را مطلق العنان ساخت. مخصوصاً حس کرده بود که با دعوت و تبلیغات حزبی هم نمی تواند مردم ایالات را جلب کند. چنانکه با همه مساعی مادی و معنوی نتوانسته بودند چهار نفر هم در ولایات دور یکدیگر گرد آورند و چند تلگراف بدون دخالت رؤسای قشون صادر کنند. (4)
در این میان ریا کاری های مذهبی رضا خان هم که هنوز ادامه داشت، دیگر هیچ گونه جذابیتی برای مردم کشور ایجاد نمی کرد و تقریباً همگان فهمیده بودند که این گونه اقدامات رضا خان بنیانی در اعتقادات مذهبی و دینی او ندارد. چنان که وقتی در خرداد 1303 شایع ساختند که علمای شیعه به هنگام بازگشت از ایران تمثال مبارک امیرالمؤمنین (ع) را برای سردار سپه ارسال کرده اند وسردار سپه با تبلیغات بسیار بر آن شد با برگزاری مراسمی برای خود شأن و منزلتی ایجاد کند، مردم کشور توجهی به این ترفند جدید او نکردند و «غیر از کارکنان رسمی دولت و جمعی رجاله و قسمتی هم از افراد نمایندگان کسی در آن جشن حضور به هم نرسانید.» و این موضوع خود باعث سرزنش بیشتر رضاخان گردید. (5)
در حالی که این تظاهرات ریاکارانه و البته هوشمندانه ادامه داشت، نشریات و روزنامه های انگلیسی مطالب فراوانی در تمجید از رضاخان به چاپ می رسانید و نیز نشریات طرفدار رضاخان و تا حدی روزنامه های روسی دانسته یا ندانسته تا آنجا پیش رفتند که رضاخان را شخصیتی مستقل و دشمن انگلیسی ها معرفی کرده و مخالفان داخلی و از همه مهم تر علما و مجتهدان را وابستگان به سیاست انگلیس در ایران قلمداد می کردند که در راستای تبعیت از جنایت های بریتانیا به مخالفت با رضاخان قد علم کرده اند. حتی برخی نشریات به ظاهر مستقل لندن هم چنین وانمود می کردند که رضا خان مخالف سیاست بریتانیا در ایران بوده و مخالفان او در ایران از جمله علما از سوی کارگزاران انگلیسی تحریک می شوند. (6)
در این برهه حساس و بحرانی به رغم آن که افراد و گروه های میانه رو و صلاح اندیش تلاش می کردند با ایجاد ارتباطی کمتر کدورت آمیز و تا حدی دوستانه میان رضاخان با شخص سید حسن مدرس راهی برای لگام زدن بر زیاده خواهی های اوپیدا کنند، اما مثل صدر مشروطیت گروه های تندرویی بر آن بودند نقش و جایگاه علما و مذهب تشیع را در عرصه ی سیاسی و اجتماعی کشور به حداقل رسانیده و با دنباله روی و تقلید به واقع کورکورانه از مظاهر تمدن غرب مقاصد خلاف قاعده خود را پیش ببرند. این گروه ها و افراد تندرو و غربگرا که می شد چهره های شاخصی از حزب دموکرات قدیم را در میان آنان شناسایی کرد، بر آن بودند تا با بر پایی نظامی دیکتاتوری که رضاخان می توانست مظهر آن باشد، آن مقاصد و اهداف تحقق نیافته پیشین خود را حتی با قوه قهریه و تأسی به روش های ستمکارانه جامه ی عمل بپوشانند. هم چنان که برنامه های آتی رضا خان در راستای مدرنیزاسیون سطحی کشور در راستای تحقق همان نامیمون و انحراف آمیز صورت عملی به خود می گرفت. این گروه تندرو که البته از همراهی های انگلستان هم بهره می بردند در آن برهه در ایجاد جو رعب و وحشت در فضای سیاسی و اجتماعی کشور نقش قابل توجهی داشتند. همچنان که قتل میرزاده ی عشقی شاعر و روزنامه نگار بر جسته و منتقد
***
سر سخت رضا خان هم از همان آبشخور نشأت می گرفت. هدف آن بود که فیمابین رضا خان و مخالفان او راه هر گونه امکان مصالحه ای مسدود بماند. (7)
میرزاده ی عشقی که نویسنده و شاعر زبر دست و توانایی بود طی مقالات و اشعار پر نغز و گیرا موضوع جمهوری خواهی رضا خان را به شدت به سخره گرفته و او را عامل بلا اراده ی انگلستان می دانست که صرفاً مجری خواست های استعماری بریتانیا در ایران است. عشقی در شعر زیبایی با عنوان «جمهوری سوار» رضا خان را به الاغی تشبیه کرده بود که انگلستان سوار بر آن و بدون آن که رد پایی بر جای بگذارد مقاصد نامشروع خود را در ایران دنبال می کند. عشقی، رضا خان را سر زنش می کرد که از جمهوری مورد عنایت او فقط جهال و جاه طلبان بی وطن حمایت می کنند. بدین ترتیب بود که مأموران ناشناخته رضا خان در روز 12 تیر 1303 او را به قتل رسانیدند. (8) در این بحبوحه علما و مجتهدان و نیز وعاظ در مساجد و منابر مردم کشور را هشدار می دادند ر برابر جاه طلبی های رضاخان که آشکارا در راستای تبعیت از خواست های استعماری بریتانیا و به هدف هدم اسلام و استقلال کشور صورت عملی به خود می گیرد، ایستادگی کنند. (9)
در حالی که مدرس سخت مصمم بود مبارزاتش با رضاخان را تا عزل او از مقام نخست وزیری ادامه دهد و بر ایشان کاملاً آشکار شده بود که رضا خان در برابر اراده ملت، قانون اساسی و نظام مشروطیت حکومت، موضع گرفته است، با ترور میرزاده ی عشقی، عمال رضا خان کماکان بر جور و رعب و وحشت در فضای سیاسی و اجتماعی کشور افزودند و در این میان واقعه ی قتل ماژور ایمبری کنسولیار آمریکا در تهران که برخی توطئه های انگلیسیان را در آن دخیل می دانستند، باعث شد تا رضاخان در تهران حکومت نظامی، اعلام کرده دامنه ی وحشت آفریتی ها را مضاعف تر سازد.
مدرس ضمن مخالفت با برقراری حکومت نظامی از سوی خود و مردم مسلمانان ایران از واقعه ی قتل ماژور ایمبری ابراز تأسف کرده و طی نطقی در مجلس این رخداد را توطئه خارجیان برای بدنام کردن ملت مسلمان ایران ارزیابی نمود که هیچ گاه به نتیجه مطلوب توطئه گران نخواهد انجامید. (10)
***
در این برهه که صاحبان نشریات و روزنامه های مخالف رضاخان از ترس او و عواملش در مجلس متحصن شده و شواهد موجود از تنفر بی سابقه مردم کشور از شخص رضاخان حکایت می کرد، او بی اعتنا به فضای عمومی کشور کماکان به دهشت آفرینی های خود ادامه می داد و علاوه بر توقیف تمام نشریات مخالف، صد ها تن از مخالفان خود را دستگیر و راهی زندان و یا نفی بلد کرد و افراد پر شماری در تهران و سایر شهرهای کشور مورد ضرب و شتم قرار گرفته و مجروح و مصدوم شدند. گاه قتل های پیدا و پنهانی هم صورت می گرفت و مهم تر از همه سخت گیری و اعمال فشار روز افزون به اقلیت مجلس بود که سید حسن مدرس، نامدارترین عالم مشروطه خواه شیعه، در رأس همه آنان جای داشت. اما مدرس کماکان شجاعانه در برابر رضاخان ایستاده بود و در 7 مرداد 1303 هم با اشاره به سوء رفتار عمال او و تشدید فساد و ستمکاری قشون و شهربانی پس از برقراری مقررات غیر قانونی حکومت نظامی که به عقیده ایشان: «ناگواری وضعیات و عملیاتی که می شود و رفتارهایی که می شود در سیصد سال، چهار صد سال استبداد سابقه نداشته است» دولت رضا خان را استیضاح کرد وتصریح نمود «فقط استیضاح من از حیث بودن سردار سپه است در رأس سیاست». شش تن دیگر از فراکسیون اقلیت هم پای ورقه استیضاح دولت رضا خان را امضا کرده بودند. به رغم آن که علی الظاهر دولت خود را برای روز 27 مرداد 1303 آماده می کرد تا به استیضاح کنندگان پاسخ دهد، همه کسانی که با رضا خان در ارتباط بودند و خلقیات او را می شناختند می دانستند که او چقدر از مخالفت نشریات و مجلس با خود و دولتش وحشت دارد. به ویژه این که سید حسن مدرس هم در رأس استیضاح کنندگان باشد «این بود که شروع به تجهیزاتی کردند. از طرفی هر کس را که مظنون به دوستی با اقلیت [بود] حبس کردند. سپس گروه زیادی از پلیس مخفی و اعضای دوایر که زیر بار این کارها می رفتند، گرد آوردند. چوب و چاقو و ششلول به مردم دادند و تجهیزاتی کردند که مگر قبل از استیضاح کار اقلیت را یک طرفی بکنند و از راه تهدید جلو استیضاح را بگیرند. (11)
بدین ترتیب تا روز برگزاری استیضاح چنانکه دلخواه رضاخان بود برای ایجاد رعب و وحشت در میان نمایندگان مخالف و تجهیز طرفداران او از هیچ تلاشی فرو گذار نشد. تا جایی که وقتی در روز موعود مدرس راهی مجلس شد طرفداران و عوامل رضاخان در آستانه مجلس شعار «مرده باد مدرس» دادند و او در پاسخ بلند فریاد زد: «زنده باد مدرس» و اضافه کرد: «اگر مدرس بمیرد دیگر کسی به شما پول نخواهد داد» و تا ورود به ساختمان مجلس چند بار دیگر هم در پاسخ مخالفان شعار «زنده باد مدرس» را تکرار کرد و گویا یک بار هم شعار داد: «مرده باد سردار سپه- زنده باد خودم» و این خشم رضاخان را بر انگیخت که علی الظاهر شخصاً از زبان مدرس این شعار را شنیده و هجوم آورد تا او را مضروب کند.
آنچه بود با فضا سازی های مخالفان و رعب و وحشت ایجاد شده که تا حد کتک زدن شدید استیضاح کنندگان و از جمله سید حسن مدرس و چند تن دیگر در پیش رفت، موضوع استیضاح از دولت رضاخان مسکوت ماند. طی ماههای میانی و پایانی سال 1303 شمسی مدرس می کوشید به انحاء گوناگون راه را بر زیاده خواهی ها و جاه طلبی های پایان ناپذیر سردار سپه سد کند و در همان حال رضاخان هم به این نتیجه رسیده بود که با تداوم نبرد رو در رو با شخص مدرس قادر نخواهد شد به آن مقصد نهایی خود که همانا اورنگ پادشاهی بود دست پیدا کند. به همین دلیل به تدریج سیاست دوستی و نزدیکی نفاق آلود را با مدرس در پیش گرفت. تا جایی که تا اواسط سال 1304 چنین وانمود می شد که گویی رضا خان در جایگاه نخست وزیر مشروطه به تبعیت از قانون اساسی مشروطیت پایبند است و نیز تا حدی نظرات مدرس را پیرامون مسائل مختلف مبتلا به کشور صائب دانسته و علاقه مند است حتی از مشورت های او بهره بگیرد. حتی گفته می شد در جریان ترمیم کابینه رضا خان در شهریور 1304 و ورود نصرت الدوله فیروز و قوام الدوله به کابینه ، مدرس هم دخیل بوده و امیدوار شده است روند پیش رو به تدریج سردار سپه را از تب و تاب مخالفت با قانون اساسی بیندازد و به تبع آن فرصت مغتنمی برای عزل او از مقام نخست وزیری فراهم شده و توطئه ساقط کردن سلسله قاجاریه ناکام بماند. اما رضاخان به رغم آن چه تظاهر می کرد هنوز کما کان به آن مقصود نهایی خود که نیل به سلطنت بود می اندیشید. (12) مدرس اوضاع و احوال کشور را با حضور رضا خان در رأس دولت و جاه طلبی های پایان ناپذیر او سخت خطر ناک و بحرانی ارزیابی می کرد و طی چند نطق طولانی و هشدار دهنده خود در مجلس هم این معنی را با نمایندگان مجلس در میان نهاده و حتی طرفداران رضا خان را تحذیر کرده بود و فقط برای نجات کشور از بحران های پیش رو حب و بغض ها و طرفداری های خلاف قاعده خود از رضا خان را که می تواند سر نوشت بسیار وخیمی را برای کشور رقم بزند، به کناری نهند. هر چند این هشدارهای مدرس در کوتاه مدت تأثیر قابل توجهی بر افکار نمایندگان بر جای می نهاد، اما سیر تحولات هیچ گاه چنان نمی شد که او انتظار و آرزوی آن را داشت. (13) مدرس بارها تلاش کرد، قاصد فرستاد و پیغام داد بلکه احمد شاه را به ایران فراخوانده مانع دیگری بر سر راه رضا خان قرار دهد؛ اما عوامل پیدا و پنهان داخلی هر بار احمد شاه را از فکر بازگشت به کشور منصرف می کردند و در حالی که محمد حسن میرزا هنوز در برابر رضا خان پایداری می کرد، تلاش می شد میان او با احمد شاه را بر هم زده سوء ظن ایجاد کنند. (14) از مدرس و چند تن دیگر هم که بگذریم مجلس پنجم از اوایل تابستان 1304 ش تقریباً تحت کنترل کامل رضا خان قرار گرفته بود و هر آنچه او اداره می کرد به اصطلاح نمایندگان تصویب می کردند. بنابراین نوشته ی آگاهان به امور در آن روزگار: «خودش [رضا خان] می رود آن جا [مجلس] جلوس می کند، نوکرهای اودیگر چون و چرا و مباحثه نمی کنند. می گویند هر وقت ماده را رئیس [مجلس] قرائت می کند به آخر آن رسیده، سردار سپه صورت خود را به سمت وکلا کرده خشم آلود نگاه می کند فوراً همگی قیام می کنند و ماده می گذرد» (15) عین السلطنه این اقدامات و موضع گیری های رضا خان در قبال مجلس را از طرح های انگلیسیان می داند و می نویسد:
کار به این جا ها کشیده [سردار سپه آشکارا به نمایندگان مجلس فحش ناموسی بسیار رکیک می دهد] شوخی بردار نیست. انگلیسی ها خیالاتی دارند. به توسط سید ضیاء و دیگران صورت نگرفت، به دست این آدم [رضاخان] دادند. بسیار بسیار خوب دارد انجام می دهد. (16)

پی نوشت ها :

1- محمد تقی ملک الشعرای بهار، پیشین، ج2، صص 75-73
2- علی ابوالحسنی (منذر)، زمانه و کارنامه حزب دموکرات ایران؛ (2) ( یک بررسی انتقادی)، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، س9، شمـ 35، پاییز 1384، صص 139-137
3- محمد تقی ملک الشعرای بهار، پیشین، ج2، صص 83-82
4- همان، صص 89-86
5- همان، صص 95-92
6- همان، صص 99-96
7- همان، صص 108-102
8- برای کسب اطلاعات بیشتر در باره ی سید رضا میرزاده عشقی و مخالفت های او با رضا خان و جمهوری خواهی او بنگرید به: سده میلاد میرزاده عشقی، به کوشش سید هادی حائری، چاپ اول، تهران، نشر مرکز، 1373، صص 473- 1
9- قهرمان میرزا سالور، پیشین، ج9، صص 6995- 6968
10- حسین مکی، مدرس قهرمان آزادی، ج1، صص 450- 368
11- محمد تقی ملک الشعرای بهار، پیشین، ج2، صص 135- 113
12- حسین مکی، مدرس قهرمان آزادی، ج2، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1359، صص 677- 481
13- همان، صص 650-540 و قهرمان میرزا سالور، پیشین، ج9، صص 7194- 7139 و ص 7203 و ص 7206
14- قهرمان میرزا سالور، پیشین، ج9، ص 7254و صص 7261- 7260 و صص 7270- 7267
15- همان، ص 7281.
16- همان، ص 7282.

منبع: مطالعات تاریخی شماره 27